به تصویر زیر نگاهی بیندازید !!!
از دیگر علامات شیطان پرستی این برج میتوان به منعکس شدن نور از تک چشم نام ببریم که خود یک علامت فراماسونری است.
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ
این سایت مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ نهاد یا گروهی وابسته نمی باشد. | ||
وحدت دنیای اسلام، هدفی اعلی و دست یافتنی است که همه باید در این زمینه به وظیفه خود عمل کنند. رهبر انقلاب اسلامی ایران آیت الله خامنه ای | سخنی برتر از سخن خدا نیست و هیچ کتابی برتر از کتاب خدا نیست در حفظ و نگهداری آن کوشا باشید. بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران امام خمینی رة |
شب بيستوپنجم:شب دحو الارض است،يعنى پهن شدن زمين از زير كعبه به روى آب،و از شبهاى بسيار شريف است
كه رحمت خدا در آن نازل مىشود،و قيام به عبادت د رآن اجر بسيار دارد،و از حسن بن على وشّاء روايت شده كه
گفته:من كودك بودم كه با پدرم در شب بيستوپنجم ماه ذو القعده،در خدمت حضرت رضا عليه السّلام شام
خورديم،حضرت فرمود امشب حضرت ابراهيم و حضرت عيسى عليهما السلام متولّد شدهاند،و زمين از زير كعبه پهن
شده،پس هركه روزش را روزه بدارد،چنان است كه شصت ماه روزه داشته باشد،و در روايت ديگر است كه فرمود:در
اين روز حضرت قائم(عج)قيام خواهد كرد. روز بيستوپنجم:روز دحو الارض است،يكى از آن چهار روزى است،كه در
تمام سال به فضيلت روزه ممتاز است،و در روايتى آمده:كه روزه اين روز همانند روزه هفتاد سال است و در روايت
ديگر آمده كه كفاره هفتاد سال است،و هركه اين روز را روزه بدارد،و شب را به عبادت به سر آورد،براى او عبادت
صد سال نوشته شود و براى روزهدار اين روز، كه هرچه در ميان زمين و آسمان است استغفار كند،و اين روزى است
كه رحمت خدا در آن منتشر شده،و براى عبادت و اجتماع به ذكر خدا در اين روز اجر بسيارى است،و بارى اين روز
جز روزه و عبادت و ذكر خدا و غسل دو عمل ديگر وارد است: اوّل:نمازى كه در كتابهاى علماى شيعه از اهل قلم
روايت شده و آن دو ركعت است در وقت چاشت[بالا آمدن آفتاب تا پيش از گذشتن از وقت ظهر]در هر ركعت پس از
سوره«حمد»پنج مرتبه سوره«و الشّمس»خوانده شود،و پس از سلام بگويد،
لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
هيچ جنبش و نيرويى نيست مگر به خداى برتر بزرگ
آنگاه دعا كند و بخواند:
تشرف تاجر اصفهاني و طي الارض با جناب هالو(کیشکچی اصفهان) |
آقاي حاج آقا جمال الدين (ره ) فرمودند: من براي نماز ظهر و عصر به مسجد شيخ لطف اللّه ، كه در ميدان امام(ره) اصفهان واقع است ، مي آمدم .
روزي نـزديـك مـسجد، جنازه اي را ديدم كه مي برند و چند نفر ازحمالها و كشيكچي ها همراه او هـسـتـنـد. حاجي تاجري ، از بزرگان تجار هم كه ازآشنايان من است پشت سر آن جنازه بود و به شدت گريه مي كرد و اشك مي ريخت . من بسيار تعجب كردم چون اگر اين ميت از بستگان بسيار نـزديـك حـاجـي تـاجـر اسـت كه اين طور براي او گريه مي كند، پس چرا به اين شكل مختصر و اهـانـت آمـيـز او راتـشـيـيع مي كنند و اگر با او ارتباطي ندارد، پس چرا اين طور براي او گريه مي كند؟ تا آن كه نزديك من رسيد، پيش آمد و گفت : آقا به تشييع جنازه اولياء حق نمي آييد؟ باشنيدن اين كـلام ، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصـفـهـان رفـتم . (اين محل سابقا غسالخانه مهم شهر بود) وقتي به آن جا رسيديم ، از دوري راه و پـيـاده روي خـسـتـه شده بودم . در آن حال ناراحت بودم كه چه دليلي داشت كه نماز اول وقت و جـمـاعـت را تـرك كـردم و تـحـمـل ايـن خستگي رانمودم آن هم به خاطر حرف حاجي . با حال افـسـردگـي در ايـن فـكر بودم كه حاجي پيش من آمد و گفت : شما نپرسيديد كه اين جنازه از كيست ؟ گفتم : بگو. گفت : مي دانيد امسال من به حج مشرف شدم . در مسافرتم چون نزديك كربلا رسيدم ،آن بسته اي را كـه هـمـه پـول و مـخارج سفر با باقي اثاثيه و لوازم من در آن بود، دزد برد ودر كربلا هم هيچ آشـنـايـي نـداشـتـم كـه از او پـول قرض كنم . تصور آن كه اين همه دارايي را داشته ام و تا اين جا رسيده ام ، ولي از حج محروم شده باشم ، بي اندازه مرا غمگين وافسرده كرده بود. در فـكـر بودم كه چه كنم . تا آن كه شب را به مسجد كوفه رفتم . در بين راه كه تنها و از غم و غصه سـرم را پـايـيـن انداخته بودم ، ديدم سواري با كمال هيبت و اوصافي كه در وجودمبارك حضرت صاحب الامر (عج ) توصيف شده ، در برابرم پيدا شده و فرمودند: چرااين طور افسرده حالي ؟ عرض كردم : مسافرم و خستگي راه سفر دارم . فرمودند: اگر علتي غير از اين دارد، بگو؟ با اصرار ايشان شرح حالم را عرض كردم . در اين حال صدا زدند: هالو. ديدم ناگهان شخصي به لباس كشيكچي ها و با لباس نمدي پيدا شد. (در اصفهان دربازار، نزديك حـجـره مـا يك كشيكچي به نام هالو بود) در آن لحظه كه آن شخص حاضر شد، خوب نگاه كردم ، ديـدم همان هالوي اصفهان است . به او فرمودند:اثاثيه اي را كه دزد برده به او برسان و او را به مكه ببر و خود ناپديد شدند. آن شخص به من گفت : در ساعت معيني از شب و جاي معيني بيا تا اثاثيه ات را به توبرسانم . وقـتي آن جا حاضر شدم ، او هم تشريف آورد و بسته پول و اثاثيه ام را به دستم داد وفرمود: درست نگاه كن و قفل آن را باز كن و ببين تمام است ؟ ديدم چيزي از آنها كم نشده است . فرمود: برو اثاثيه خود را به كسي بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر باش تا تو را به مكه برسانم . من سر موعد حاضر شدم . او هم حاضر شد. فرمود: پشت سر من بيا. به همراه او رفتم . مقدار كمي از مسافت كه طي شد، ديدم در مكه هستم . فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مكان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقاي خودبگو با شخصي از راه نزديكتري آمده ام ، تا متوجه نشوند. ضمنا آن شخص در مسير رفتن و برگشتن بعضي صحبتها را با من به طور ملايمت مي زدند، ولي هـر وقـت مـي خـواستم بپرسم شما هالوي اصفهان ما نيستيد، هيبت اومانع از پرسيدن اين سؤال مي شد. بعد از اعمال حج ، در مكان معين حاضر شدم و مرا، به همان صورت به كربلابرگرداند. در آن موقع فرمود: حق محبت من بر گردن تو ثابت شد؟ گفتم : بلي . فرمود: تقاضايي از تو دارم كه موقعي از تو خواستم انجام بدهي و رفت . تـا آن كـه بـه اصـفـهان آمدم و براي رفت و آمد مردم نشستم . روز اول ديدم همان هالووارد شد. خواستم براي او برخيزم و به خاطر مقامي كه از او ديده ام او را احترام كنم اشاره فرمود كه مطلب را اظهار نكنم ، و رفت در قهوه خانه پيش خادمها نشست و درآن جا مانند همان كشيكچي ها قليان كشيد و چاي خورد. بعد از آن وقتي خواست برود نزد من آمد و آهسته فرمود: آن مطلب كه گفتم ايـن اسـت : در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده ، من از دنيا مي روم و هشت تومان پول با كفنم در صندوق منزل من هست . به آن جا بيا و مرا با آنها دفن كن . در اين جا حاجي تاجر فرمود: آن روزي كه جناب هالو فرموده بود، امروز است كه رفتم و او از دنيا رفته بود و كشيكچي ها جمع شده بودند. در صندوق او، همان طوركه خودش فرمود، هشت تومان پول با كفن او بود. آنها را برداشتم و الان براي دفن اوآمده ايم . بـعد آن حاجي گفت : آقا! با اين اوصاف ، آيا چنين كسي از اولياءاللّه نيست و فوت اوگريه و تاسف ندارد. كمال الدين ج 2، ص 104، س 37.
|
امام زاده ابراهيم طوقچي
بنام سلطان ابراهيم وشاهزاده ابراهيمنيز خوانده ميشود.بالاي تپه اي واقع شده از بقاياي قبرستان قديم اين محل كه همه تبديل به باغات ومزارعبيرون آبي وعمارات مسكوني شده حتي اطراف امام زاده را نيز تا جايي كه ممكن بوده است بوسيله خشت مالي،گود آب نشين كرده وزراعت ميكنند.داراي صحني متوسط وايوان وبقعه اي است كه روي آن گنبد چه اي{گنبد كوچكي}ساخته اند.حوض وچاه وسط صحن است و تمام مصالح كه در اطراف چاه وحوض وباغچه و حياط به كار رفته الواح قبور است كه متعلق به قرون 13-11هجري است مثل وفات مرحوم حاجي افضل ولد آقا باقرتاريخ ذي القعده و:"گنجه علي ولد رجب شهر ربيع الآخر 1013"و تواريخ ديگر 1216و1114و1255وامثال آن.
در سنگ فرش حياط چند فقره بقاياي آجرهاي كنده كاري خط كوفي قديم است كه تكه پاره بكار رفته وروي يكي بخط مابين كوفي و رقاع نوشته است :"سنه ثمانين وسبع مئه"كه تاريخ 780قمري را نشان ميدهد.بقه امامزاده در سمت غربي صحن دو اطاق تودرتو است كه كف آنها مملو از الواح قبور قديمه است.در اطاق عقب سه قبر بسته دارد وسطي بلند تر با كاشي متعلق به خود سلطان ابراهيم وجلو رو وپشت سرش دو طرف كوچكتر با گچ بسته كه گويند پسران سلطان ابراهيمند.
بالاي قبر وسطي در ديوار قطعه سنگي است سياه بخط ثلث كه ظاهرا ساخته هاي قرون متاخره است.روي آن نوشته است با عبارات مغلوط عربي:هذا مرقد الشريف و مضجع المنيف حضرت امازاده واجب التعظيم والتكريم قطب الاقطاب والمحققين العارفين سلطان ابراهيم بن موسي الكاظم عليه السلام وقف لازم شد"
(تاريخ اصفهان/استاد جلال الدين همائي/ص 514)
2. توجه به این حقیقت که انسان هر بار که می خوابد در آستانه مرگ قرار می گیرد درس عبرتی است بس بزرگ برای او. [1]
آنان که از یاد خدا بدشان می آید
برخلاف مۆمنان که با یاد خدا قلبهایشان ترسان می شود [2] (إِنَّمَا الْمُۆْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ )[3] عده ای هم پیدا می شوند که برعکس اینان از یاد خدا بدشان آمده و منزجر می شوند .
این عده که آیه 45 سوره زمر عهده دار بیان آن است می فرماید (وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُۆْمِنُونَ بِالْاخِرَةِ )
این عده از یاد خدا بدشان می آید و از آن منزجر هستند؛ زیرا ایمانی به آخرت ندارند. تأسف بر انگیزتر اینکه وقتی در جمع این عده و یا در گفتگوی با یکی از اینها سخنی گفته شود که یاد خدا در آن نباشد؛ سخن از بتهای عبادی و معبودهای مالی آنها مثل دلار و سکه به میان آید ، بلافاصله گل از چهره شان شکفته و شادمان می شوند (وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ).
سه گام تا رسیدن به رحمت الهی
راه رسیدن به رحمت بی منتهای الهی سه گام بیشتر نیست که آیات 54 و 55 سوره زمر آن را به تمام مشتاقان طی این طریق معرفی می کنند.
قرآن کریم پس از آنکه در آیه 52 به تمام بندگان گنهکار الهی مژده آمرزش تمامی گناهان را می دهد (إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا) راه بازگشت و دستیافتن به رحمت الهی را نیز به آنها آموزش می دهد:
گام نخست : توبه و پشیمانی از گناه و روی آوردن به سوی خدا: در آغاز توصیه می کند که به سوی پروردگارتان بازگردید و مسیر زندگی خود را اصلاح کنید (وَأَنِیبُوا إِلَى رَبِّكُمْ).
گام دوم : ایمان آوردن و تسلیم بودن در برابر فرمان او: در این مرحله دستور این است که در برابر او تسلیم شوید و فرمانش را به گوش جان بشنوید و پذیرا گردید (وَأَسْلِمُوا لَهُ).
گام سوم : عمل صالح: بعد از پیمودن آن دو مرحله نوبت به مرحله سوم می رسد که مرحله عمل است. می فرماید: از بهترین دستوراتی که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده پیروی کنید (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْكُم مِّن رَّبِّكُم).
در اینکه منظور از این «بهترین چیزى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده» چیست؛ مفسران نظرهای گوناگون دارند. آنچه از همه بهتر به نظر میرسد این است که دستوراتی که از سوی خداوند نازل شده مختلف است ؛ بعضی دعوت به واجبات و بعضی مستحبات و بعضی مشتمل بر اجازه مباحات است؛ منظور از احسن، انتخاب واجبات و مستحبات میباشد؛ البته با رعایت مراتب آنها. [4]
اهل تقوا در قیامت، چه حالی دارند؟
از آیه 61 سوره زمر استفاده می شود که اهل تقوا و خداترسان در قیامت به سبب ایمان و اعمال صالحی که در دنیا داشته اند، از مشکلات و گرفتاری های آن روز و آن دنیا نجات می یابند، از هر گزندی که آن روز گریبانگیر انسانهای بی تقوا می شود در اماناند.
می فرماید: خداوند کسانی را که تقوی پیشه کردند ، رهایی میبخشد و رستگار می سازد [5] (وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ). سپس در ادامه این فلاح و پیروزی را با دو جمله کوتاه و پرمعنی توضیح می دهد:
1. هیچ بدی به آنها نمی رسد 2. غم و اندوهی به آنها راه نمییابد (لَا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ). که این تعبیر کوتاه در حقیقت تمام مواهب الهی را در خود جمع کرده است.
دعاهای حاملان عرش الهی برای اهل ایمان
در آیات 7 تا 9 سوره غافر سخن از فرشتگانی است که حاملان عرشاند و دعاهای آنها برای اهل ایمان.
این آیات در حقیقت برای این نازل شده که به مۆمنان راستین بشارت دهد که شما هرگز تنها نیستید؛ هرگز احساس غربت نکنید؛ حاملان عرش الهی و مقربترین و بزرگترین فرشتگان او با شما همصدا و دوستدار و طرفدار شما هستند.
آنها پیوسته برای شما دعا می کنند و پیروزیتان را در این عالم و عالم دیگر از خدا می طلبند و این بزرگترین وسیله دلگرمی است برای مۆمنان امروز و آن روز و فردا.
میفرماید: فرشتگانی که حاملان عرشاند و فرشتگانی که در گرداگرد عرش پروردگار قرار دارند تسبیح و حمد خدا میگویند، به او ایمان دارند و برای مۆمنان استغفار میکنند (الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُۆْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا).
وِرد زبانشان این است که پروردگارا رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته (تو از گناهان بندگانت با خبری و نسبت به آنها رحیمی) خداوندا! آنها را که توبه کرده اند و در مسیر تو حرکت می کنند را ببخش و بیامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگاه دار (رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ).
و نیز می گویند: پروردگارا! آنها را در باغهای جاویدان بهشت که به آنها وعده فرموده ای داخل کن (رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم)
صالحان از پدران و همسران و فرزندان آنها را (وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ).
سپس در چهارمین دعایشان در حق مۆمنان چنین می گویند: آنها را از بدیها نگاهدار که هر کس را در آن روز از بدیها نگاه داری مشمول رحمتت ساخته ای (وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ).
پی نوشت ها:
1. تفسیر نمونه 19/479
2. «وجل» همان حالت خوف و ترسی است که به انسان دست می دهد که سرچشمه آن یکی از این دو چیز است: گاهی به خاطر درک مسئولیتها و احتمال عدم قیام به وظایفِ لازم در برابر خدا می باشد و گاهی به خاطر درک عظمت مقام و توجه به وجود بی انتها و پر مهابت او است. تفسیر نمونه 7/86
3. 2/ انفال
4. تفسیر نمونه 19/504
5. «مفازه» از ریشه «فوز» به معنای رستگاری است که معنایش می شود ظفر یافتن و رسیدن به هدف. حرف «باء» که بر سر آن آمده است یا بای ملابست است و یا بای سببیت. المیزان فی تفسیر القرآن 17/284. در صورت اول معنی آیه چنین میشود: خداوند آنها را نجاتی همراه با رستگاری و پیروزی میدهد و در صورت دوم معنی آیه این است که خداوند آنها را به سبب رستگاریشان (کنایه از اعمال صالح و ایمان است) نجات و رهایی می بخشد. تفسیر نمونه 19/520